متن سؤال: من یک مشکلی داشتم که تا حالا با کسی در میون نگذاشتم. از زمانیکه بزرگ شدم متوجه شدم با خودم ترسی رو همراه دارم که به خصوص در رو به رو شدن با دنیای اطراف بر سر راه من سد میشه و من رو عقب نگه میداره. گاهی هست و گاهی نیست. میدونم متعلق بمن نیست، ولی خودش رو تحمیل میکنه. انگار یک چیز خاک خورده در انبار ذهنم. البته در کودکی زندگی پر تشنج و پُر درگیری داشتم، اما این ترس خیلی عمیق تر از اینهاست، چون زمانی که بچه بودم احساس اش نمی کردم و وقتی بزرگ شدم کم کم متوجه اون شدم. انقدر از وجود حقیقی من دور که انگار دو نفر هستیم. چطور میشه به این احساس ترس زور گرفت؟ با تشکر، منتظر پاسخ شما هستم
ــــــــــــــــــ باسمه تعالی
سلام علیکم به چند نکته توجه کنید: ۱. انسان ذاتاً ضعیف آفریده شده است. ۲. هر ضعیف به طور طبیعی گرفتار ترس است. ۳. برای غلبه بر این ترس طبیعی، فقط دو راه قابل تصور است؛ اول اینکه خود انسان آنقدر قوی شود که ترسها از او دور شوند. دوم اینکه خودش را به سایهی حمایت یک قوی بکشاند که به پشت گرمی او از ترسها رهایی یابد. ۴. راه اول (که انسان خودش قوی شود) محال است یعنی هر قدر انسان بکوشد تا خودش را از لحاظ جسمی و روحی قوی کند، باز قوی تر از او هم وجود دارد. پس تنها راه برای نترسیدن، پناه بردن به سایهی حمایت یک قوی است. ۵. قویترینِ قویها که سایهشان برای حمایت ما انسانها همیشه جا دارد، خدای مهربان و جانشینان او در زمین هستند. ۶. اگر شما در منهاج فردوسیان قدم بگذارید، رابطهتان با خدای بزرگ و توانا دوستانه میشود و از حمایت ملائکه (که بین زمین و آسمان را پر کردهاند) برخوردار میشوید. همچنین عنایات ویژهی امام عصر (ارواحنا فداه) شامل حالتان خواهد شد. در این صورت که دوست و حامی بسیار بزرگی همچون خدای جهان آفرین داشته باشید و دست گرمابخش صاحب الزمان (ارواحنا فداه) را بر دل و جان خود حس کنید، آرامشی را درک خواهید کرد که از هیچ راه دیگری قابل دسترسی نیست. ۷. سخن آخر اینکه توجه داشته باشید: همسر خوب، پول زیاد، دوستان فراوان، سلامتی بدن و … هرگز نمی تواند آرامش حقیقی به انسان ببخشد. چون انسان برای مردن آفریده شده و ترس از مرگ، همیشه بر خوشی هایش سایه افکنده است. اگر با منهاجی شدن بتوانید بهشت برین را برای خود فراهم کنید و فردوسی بودن را برای خود قطعی نمایید، خواهید دید که تمام ترسها و ناآرامیها به یکباره از سرای وجود، رخت بر میبندد و آرامشی ابدی به دست میآید که حتی مرگ هم نمی تواند آن را به هم بزند.
با تقدیم بهترین سلامها و تشکرها به ساحت آن عده از اصحاب منهاج فردوسیان که با مطالعهی دقیق «مجموعه قواعد نظری» و ارسال اشکالات، نواقص و موارد تکراری، ما را در راه اصلاح و بهبود نسخههای بعدی یاری میرسانند. متن کامل اشکالات را در این صفحه به استحضار عموم اصحاب منهاج فردوسیان میرسانیم. همچنان منتظر انتقال اشکالات و ابهامات این کتاب هستیم.
اشکالات و نواقص قواعد نظری منهاج فردوسیان (نسخهی دوم)
۱. در صفحه ۲۲۱ سطر ۱۸ کلمه ناجش و منجوش با توجه به علامت توضیح در آخر کتاب توضیح داده نشده است ۲. قاعده ستاره دار (صفحه۱۲۹) سطر«۲۲» خانه ای که تلاوت قرآن در نیست. کلمه (آن) جا افتاده است. ۳. قاعده ۱۱۷۳ کلمه (اختبال) با اینکه علامت توضیح «ستاره» دارد ولی در آخرکتاب توضیحی برایش نیامده است. ۴. قاعده ۸۶۶ در صفحه ۸۷ جمله (تضمین شده است) ۲ بار آمده که یکی اضافه است. ۵. قاعده ۴۰۸ یک حرف (و) ما بین جمله بین او و بین خدا کم دارد. ۶. قاعده ۳۸۴ و ۳۹۵ تکراری هستند. ۷. قاعده ۳۸۳ و ۳۹۳ تکراری هستند. ۸. قاعده ۳۵۵ و ۳۶۵ یکی هستند ۹. عبارت اول صفحهی ۲۷۱ تکراری است ۱۰. قاعدهی ۹۷ صفحهی ۳۱: کلمهی خدای تعالی به اول قاعده افزوده شود. ۱۱ قاعدههای ۱۴۳ و ۱۴۴ در صفحهی ۳۵، تکراری است.
سؤال: دعای گنج العرش، دعای ناد علی کبیر، دعای معراج، دعای هفت هیکل و دعای شش قفل چه جایگاهی در منهاج فردوسیان دارد؟
جواب: دعای گنج العرش با آغاز: لا اله الا اللّه سبحان الملک القدوس لا اله الا اللّه سبحان العزیز الجبار لا اله الا اللّه سبحان الروف الرحیم.
*****
دعای ناد علی کبیر با آغاز: نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلی اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَرَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَیضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ.
*****
دعای معراج با آغاز: یا سید یا سند یا صمد یا من له المستند اجعل لی فرجا و مخرجا مما انا فیه.
*****
دعای هفت هیکل با آغاز: هیکل اول: اعیذ نفسی بالله العلی العظیم لااله الا هو الحی القیوم لاتاخذه سنه و لا نوم له ما فی السموات وما فی الارض.
*****
دعای شش قفل با آغاز: قفل اول: بسم الله السمیع البصیر الذی لیس کمثله شی برحمتک یا ارحم الراحمین و صلی الله علی محمد و اله اجمعین.
*****
به دلیل نداشتن سند (چه معتبر و چه غیر معتبر) از درجهی اعتبار ساقط است. همچنین با توجه به اضطراب عبارتها و نداشتن فصاحت و شبیه نبودن به سایر دعاهای مأثور، به راحتی میتوان حکم کرد که همگی، ساختهی دعانویسان بوده و خواندن و مداومت بر خواندن آنها، نقشی در کمال و سعادت انسان ندارد. البته باید توجه داشت که هر چیزی در این عالم، اثری دارد؛ حتی زیاد آب خوردن و نفس عمیق کشیدن، اثر میگذارد و حال جسمی و روحی انسان را تغییر میدهد. از برخی اثراتی که با خواندن دعاهای فوق و موارد مشابه آن بروز و ظهور میکند میتوان به این موارد اشاره کرد: دیدن خوابهای عجیب، شنیدن صداهای نامتعارف، تیز شدن حس بینایی یا شنوایی یا بویایی به نحوی که از فاصلهی زیاد ببیند یا بشنود یا بویی را حس کند، کم شدن اشتها، لاغر شدن بیش از حد، وسواس، دیوانگی، پرخاشگری، افسردگی، تقویت یا تضعیف بیش از حد شهوت، تولید شدن شبهات اعتقادی در قلب و شک کردن به مسلمات دینی، خارش سر و بدن، احساس سنگینی روح بر بدن، باز شدن راه نفوذ اجنّه بر انسان و تسلط یافتن ایشان، ایجاد بیماریهای روحی ـ عصبی مانند مالیخولیا، ایجاد بیماریهای بدنی، ریزش موی سر یا ریش و … البته در اندکی موارد هم شنیده شده خواندن اینگونه دعاهای ساختگی موجب برآورده شدن حاجت میشود ولی باید توجه داشت که ما اجازه نداریم برای رسیدن به مقصودمان از هر وسیلهای استفاده کنیم. همانطور که پرداخت رشوه به قضات و ادارات، راه درستی برای حل شدن مشکلات حقوقی و اداری نیست، همانطور که درست نیست برای رها شدن از درد دندان، به جای کشیدن یا ترمیم آن، رو به مصرف مادهی مخّدر بیاوریم؛ همینطور نمیتوانیم از هر وسیلهای همچون سحر، جادوگری، کمک گرفتن از اجنّه و شیاطین، استخدام موکل، تسخیر دل و روح افراد ضعیف، طلسمات و همچنین دعاهای ساختگی برای رسیدن به حاجاتمان استفاده کنیم. تعجب از کسانی است که حاضر نیستند داروهای تأیید نشده را مصرف کنند به این احتمال که شاید برای بدنشان ضرر داشته باشد، چگونه حاضرند دعاهای تأیید نشده را بخوانند و مداومت کنند و با خود داشته باشند؟!
آقا بر طبق آنچه در ابتدای خطبهی ۱۲۰ نهج البلاغه آمده، میفرمایند: «تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالَاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْکلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیتِ أَبْوَابُ الْحُکمِ وَ ضِیاءُ الْأَمْرِ أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَهٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَهٌ مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ اعْمَلُوا لِیوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ وَ تُبْلَى فِیهِ السَّرَائِر» یعنی: به خدا سوگند! تبلیغ رسالتها، وفاى به پیمانها، و تفسیر اوامر و هشدارهاى الهى به من [و یازده جانشین برحق آن حضرت،] آموزش داده شده، درهاى دانش و روشنایى امور انسانها نزد ما اهل بیت پیامبر (علیهمالسلام) است. آگاه باشید که قوانین دین، یکى و راههاى آن، آسان و راست است، کسى که از آن برود به قافله و سرمنزل رسد، و غنیمت بَرَد، و هر کس که از آن راه نرود گمراه شده و پشیمان گردد. مردم! براى آن روز که زاد و توشه ذخیره مىکنند، و اسرار آدمیان فاش مىگردد، عمل کنید. حاج فردوسی نیز همین سخنان گهربار را برای رفقایش تکرار میکند: «آگاه باشید که قوانین دین، یکى و راههاى آن، آسان و راست است، کسى که از آن برود به قافله و سرمنزل رسد، و غنیمت بَرَد، و هر کس که از آن راه نرود، گمراه شده و پشیمان گردد.» رفقای من، رفقای خوب حاج، قوانین منهاج فردوسیان را با جدیت تمام، پیگیری کنید تا همراه قافلهی منهاجیون و منهاجیات، رهسپار به سوی منازل عالیهی بهشت باشید. (ان شاء الله)
اخیراً یکی از خبرگزاریها با یکی از مدافعان فلسفه و عرفان مصاحبهای کرده است که برخی فرازهایش را انحرافی یافتم و لازم دیدم نظر منهاج فردوسیان در بارهی آن را روشن سازم. مصاحبه شونده میگوید: «در طول تاریخِ بزرگان شیعه عدهای به بررسی آیات و روایات معارفی پرداختهاند و منظومههائی معرفتی تشکیل دادهاند. بزرگانی که در این عرصه وارد شدهاند و به شکل تخصّصی کار کردهاند معتقد بوده و هستند که بدون فعالیتهای عقلی عمیق و نیز بدون بهرهوری از مشاهدات و مکاشفات عرفا، گرههای کور معارفی قرآن و روایات باز نمیشود و این امر سبب شده که اقبالی در حوزههای شیعی به علوم عقلی و عرفان به وجود آمده و این علوم در بستر تشیع گسترش بیابد». این سخن، دو اشکال اساسی دارد: اول: گرههای کور معارفی، چیزی نیست که با سرپنجهی عقل عادی بشری و تفکر بتوان گشود. به قول شاعر: «رموز علم ادریسی، بود ذوقی نه تدریسی». یعنی باید چشید و چشیدن در سایهی «عمل» است و بس. با گفت و گو، مطالعه، مباحثه، تدریس، تألیف، تفکر و مانند این مقولات، نمیتوان به اعماق ایمان رسید و شیرینی آن را در ذائقهی جان، درک نمود. دوم: گرههای کوری که بر اثر توجه به مشاهدات و مکاشفات عرفا در باورها و اعمال بشر پدید آمده، بسیار بسیار بیشتر از گرههایی است که به وسیلهی امور یاد شده، گشوده شده است. اگر دروازهی توجه به مکاشفات عرفا باز شود، احتمال ورود هر رجس و نجسی هست. خود عرفا و صوفیه، با مهر «شطحیات» که بر سر برخی کلمات و رفتارها میزنند، مطالب سراسر آلودهای که از این دروازه وارد شده و ظاهرش ناصواب است را ـ به اجبار ـ توجیهات عجیبه میکنند. وی که کتابی در نقد «مکتب تفکیک» نوشته در قسمتی از این مصاحبه میگوید: «چون مکتب تفکیک دارای گرایشها و تقریرهای گوناگونی است که بعضاً با هم فاصله بسیار زیادی دارند. نکتهی حسّاس این کتاب، علاوه بر نقد مبانی اصلی این گرایش، این بود که تلاش شد اثبات شود مطالب مرحوم صدرالمتألّهین (رضواناللهعلیه)، شرح روایات اهل بیت (علیهمالسلام) است و بدون استفاده از فعالیتهای ایشان اصلاً روایات قابل فهم نیست». یک سؤال ساده و ابتدایی از این برادر ارجمند این است که اگر واقعاً «بدون استفاده از فعالیتهای ایشان اصلاً روایات، قابل فهم نیست» علمای گذشته (که قبل از ملا صدرا میزیستهاند) مانند شیخ طوسی، شیخ مفید، شیخ صدوق، علامهی حلی، شهید اول، شهید ثانی (رضواناللهتعالیعلیهم) اصلاً روایات را نفهمیدهاند؟! یعنی با توجه به این که ملاصدرا در قرن یازدهم میزیسته، بیش از هزار سال، هیچیک از فقها و محدثین عالیمقام شیعه، اصلاً روایات را نفهمیدهاند!! شایسته است اگر کسی لاف میزند، سنجیده باشد و اگر دروغ میگوید، چنان بگوید که بگنجد.
سلام علیکم با توجه به قاعدهی ۱۳۱ و ۱۳۲ کیفیت و میزان یاد کردن از استادان منهاج فردوسیان (علیهم السلام) به چه صورت است؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــ باسمه تعالی
سلام علیکم سلسلهی تربیتی معتبر در منهاج فردوسیان، عبارت است از امامان معصوم (علیهم السلام) از استاد اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ایشان به واسطهی فرشتهی بزرگ وحی، حضرت جبرئیل امین (علیه السلام) از خدای تعالی. با این حساب، هر گاه دیدگاه نظری یا دستور عملیای که از ناحیهی یکی از امامان معصوم (علیهم السلام) رسیده را یاد آوری میکنیم، در حقیقت همان چیزی را یاد آوری میکنیم که از استاد اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رسیده است و در اصل، همان چیزی را یاد آوری میکنیم که از خدای تعالی برای رساندن انسان به سعادت و کمال، صادر شده است. بر عکس سایر فرقهها و نحلهها و مکتبهای تربیتی که چون اتصالی به خدای تعالی ندارند، یاد کردن از قواعد نظری و قوانین عملی آنها، مساوی با یادکردن از خدای تعالی نیست بلکه مساوی با یادکردن از مؤسس آن دیدگاه نظری یا دستور عملی است. به عنوان مثال، یاد کردن از برخی مبانی منحرف آقای صمدی آملی، مساوی با یاد کردن از همان مبانی منحرف از علامه حسن زادهی آملی و مساوی با یاد کردن از همان مبانی منحرف از ملا صدرا و مساوی با یاد کردن از همان مبانی منحرف از محی الدین عربی است. زیرا سلسلهای که افکار انحرافی آقای صمدی آملی به آن تعلق دارد، مشتمل است بر علامه حسن زاده و استادان ایشان تا ملاصدرای شیرازی و او از محی الدین عربی و او از بزرگان هند و یونان و غیره. میزان یاد کردن از استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم السلام) بستگی به میزان مطالعه و تسلط یافتن بر قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان دارد. هر مقدار که مطالعهی شما نسبت به این قواعد نظری و قوانین عملی، بیشتر باشد، یاد کردنتان از آن بزرگواران و برنامهی تربیتی آنان که در حقیقت، برنامهی تربیتی خدای تعالی است، بیشتر خواهد بود.
سؤال: حاج فردوسی ادعا کرده که برنامهی منهاج فردوسیان را از امام عصر (ارواحنا فداه) گرفته است، زمان، مکان و کیفیت این دریافت را بیان کنید. / جواب: از دیدگاه شیعه، تمام افاضات و عنایات عالم هستی به واسطهی رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به امام هر زمان و از امام هر زمان به مردم آن زمان میرسد و در قوس صعود نیز اعمال بندگان به محضر امام هر زمان میرسد و از امام هر زمان به رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و از ایشان به محضر مقدس باری تعالی. با این حساب، اگر عنایات حق متعال را منسوب به خدا کنیم، با سایر ادیان ابراهیمی مانند یهودیان و مسیحیان مشترک خواهیم بود؛ اگر عنایات و نعمتهای خدای متعال را از سوی خدای تعالی و به واسطهی رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بدانیم، با اهل سنت و جماعت مشترک خواهیم بود؛ ولی اگر آن را از عنایات خدای تعالی به واسطهی رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و به دست با برکتِ حضرت ولی الله الاعظم (ارواحنا فداه) بدانیم، منحصر به دیدگاه اصیل شیعه خواهد بود. این که در برخی نوشتهها یا گفتههایم آمده است که این منهاج فردوسیان از عنایات مولایمان حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) است نه به این معنی است که در زمان یا مکان خاصی با ایشان ملاقات داشته و طی یک یا چند تشرف به محضر باهر النور آن حضرت، این قواعد و قوانین را دریافت کرده است؛ بلکه به این معنی است که افاضهی آن بر قلب و ذهنش از عنایات خدای تعالی به واسطهی رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و جانشین برحقشان حضرت ولی الله الحجه (ارواحنا فداه) است. بارها و به صراحت، هرگونه تشرف به محضر آن عزیزِ عالم هستی را برای خودم انکار کردهام، هر چند هر صبح و شام در چنین آرزویی به سر میبردم.
قبول دوازده مقدمهی علمیه، چه آثار و نشانههای عملی دارد؟ / طرح سؤال: هر چیزی، سطح و عمقی دارد. برخی افراد با مطالعهی سطحی دوازده مقدمهی علمیه به این گمان میافتند که آن را قبول هم کردهاند. آیا عدم مخالفت علمی با این مقدمات، برای قبول آن کافی است یا باید ثمرات و پیامدهای عملیای نیز در بر داشته باشد تا ایمان عمیق به این مقدمات را نشان بدهد؟
*********
جواب: قطعاً آن چیزی که یاور منهاجی در طی مراحل و مدارج است، ایمان قلبی و قبول یقینیِ مقدمات دوازدهگانه است. این که در اسمگذاری به «علمیه» خوانده شده، بدین جهت است که با گفتگوی علمی، میتوان به درستی آن رسید ولی ایمان به آن، همانند حجابهای پنجگانه، نیاز به عنایت خاص از حضرت باری تعالی دارد. اما ثمره و پیامد قبول هر یک از مقدمات علمیه، به اختصار چنین است: ثمرهی عملی قبول مقدمهی اول: از نشانههای این که مقدمهی اول را قبول کردهاید، یعنی ایمان قلبی آوردهاید به این که خدای تبارک و تعالی که آفریننده و روزیدهندهی همهی موجودات است مشتاق میباشد که شما به سوی او و برای جلب رضای او، برخی کارها را انجام دهید و برخی کارها را ترک کنید، این است که در درون جان و قلب خود، شور خاص و نشاط ویژهای نسبت به مراعات دستورهای راهنمایان راه تکامل احساس کنید. وقتی ایمان بیاورید که خدای تعالی و سازندهی آسمان و زمین و همهی مخلوقات، مشتاقانه شما را صدا میزند و برای کامروا کردن فرا میخواند، حالت جذبهی خاص و شوق فراوانی در وجودتان ایجاد میشود. وقتی بدانید او از شما تقاضا کرده تا دعوتش برای زنده شدن را قبول کنید و فرموده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکم لِمَا یحْییکمْ» (سورهی انفال، آیهی ۲۴. ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مىبخشد آنان را اجابت کنید.) باید از عمق جان، فریاد برآورید: «رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیا ینَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ کفِّرْ عَنَّا سَیئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ» (سورهی انفال، آیهی ۲۴) ترجمه: پروردگارا ما شنیدیم که دعوتگرى به ایمان فرا مىخواند که به پروردگار خود ایمان آورید پس ایمان آوردیم پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدیهاى ما را بزداى و ما را در زمره نیکان بمیران. پس با این ملاک، به راحتی میتوانید خود را بیازمایید که آیا مقدمهی اول را پذیرفتهاید یا نه. اگر اشتیاقی متناسب با اشتیاق حضرت حق را در جانتان احساس کردید، این مقدمه را پذیرفتهاید و گرنه فقط با آن، از جهت علمی مخالف نیستید. و البته عدم مخالفت، لازم است ولی کافی نیست. ایمان به این مقدمه، مساوی با عبور از حجاب توحید است.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی دوم: ثمرهی قبول مقدمهی دوم، آماده شدن دل برای پذیرش ولایت و برائت است. با قبول این مطلب که قسمت خاصی از مردان الهی که معصوم از گناه هستند، راهنمایان بشر به سوی کمال و سعادت میباشند، باید برائت از آراء و نظرات تکاملی تمام اندیشمندان و دانشمندان برایتان حاصل گردد. اگر در درون جان خود احساس کردید که از میان انسانهای فرهیخته، فقط ارادتمند پیامبران الهی هستید، بدانید که به این مقدمه ایمان آوردهاید. ولی اگر همچنان به غیر انبیاء نیز به چشم راهنمایان کاروان بشریت به سر منزل تکامل مینگرید، هنوز به این مقدمه ایمان نیاوردهاید؛ بلکه فقط با آن مخالف نیستید. و البته بین ایمان داشتن و مخالف نبودن، فاصلهی بسیاری است.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی سوم: ثمرهی قبول مقدمهی سوم، رسیدن به ولایت آن حضرت و برائت از آموزههای غیر است. در مقدمهی قبلی به اینجا رسیدید که فقط پیامبران الهی، راهنمایان بشر به سوی کمال هستند ولی با قبول این مقدمه و ایمان به آن، باید از آموزههای سایر پیامبران برائت بجویید. با قبول مقدمهی دوم، از غیر انبیاء و تعالیم آنان بیزاری میجستید ولی با قبول مقدمهی سوم، از انبیاء الهی بیزاری نمیجویید بلکه فقط از تعالیم بر جای مانده از آنان در این زمان، بیزاری میجویید؛ گر چه اعتراف دارید که همان تعالیم در زمان آن پیامبر، کاملترین نسخه برای رسیدن به کمال بوده است. پس نشانهی اصلی قبول این مقدمه، فرمانپذیر شدن نسبت به تعالیم حضرت ختمیمرتبت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و بیزار شدن از تعالیم تحریفشده و بازمانده از پیامبران پیشین است. اگر همچنان به تورات و انجیل تحریفشدهی کنونی به دیدهی کتاب آسمانی و راهی برای رسیدن بشر به کمال مینگرید، به این مقدمه ایمان نیاوردهاید، گر چه با آن مخالف نباشید. و البته مخالف نبودن، مقدمهی ایمان آوردن است. ایمان به این مقدمه، مساوی با عبور از حجاب نبوت است.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی چهارم: ثمرهی قبول مقدمهی چهارم، کامل شدن ولایت و برائت است. هر گاه در اعماق جانتان احساس سرسپردگی به ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) و تعالیم آنها کردید و از آموزههایی که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از غیر مسیر اهل بیت (علیهمالسلام) رسیده، بیزاری جستید، معلوم میشود بدین مقدمه ایمان آوردهاید. همچنان که قبول مقدمهی سوم، موجب تخصیص زدن بر مقدمهی دوم است، قبول مقدمهی چهارم نیز موجب تخصیص زدن بر مقدمهی سوم است. به عبارت ساده، همانطور که با پذیرش حضرت ختمیمرتبت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آموزههای پیامبران پیشین در این زمان بیزاری میجویید، باید با قبول اهل بیت طاهرین (علیهمالسلام) به عنوان تنها راه درست و مستقیم انتقال معارف رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از سایر آموزهها و تعالیمی که به آن حضرت منسوب است و از طریق اصحاب سقیفه انتقال یافته است، بیزاری بجویید. پس اگر اندکی احتمال میدهید که هدایت و برنامهی تکامل در آموزههای رسیده از غیر طریق اهل بیت (علیهمالسلام) وجود دارد، به این مقدمه ایمان نیاوردهاید، هر چند با آن مخالف نباشید. کسی که برای یافتن راه کمال، یعنی دیدگاههای درست و دستورات عملی صحیح، به روایات عامه از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) توجه میکند، به این مقدمه ایمان ندارد. البته توجه داشته باشید برخی علمای عظام برای استدلال علیه عامه یا برای اثبات مبانی تشیع در نزد عامه یا جهت نشان دادن ضعف و جعلی بودن این روایات، به آنها استناد نموده و از آنان استفاده میکنند که برای چنین هدفهایی اشکال ندارد ولی نباید برای یافتن راه کمال و سعادت به آنها اعتنا نمود. گر چه مع الاسف، علمای صاحبنام و مشهوری را خواهید یافت که برای اثبات اسلامی بودن نظریهای، به روایات رسیده از طریق غیر اهل بیت (علیهمالسلام) روی میآورند. اینان برائتشان کامل نیست و در ولایتشان خلل است. حتی علمایی را خواهید یافت که ادعای ولایی بودنشان، آفاق را پر کرده ولی در پارهای نظریات یا اعمال، از دانشمندانی میگیرند که سرسپردهی اصحاب سقیفه بوده و راهشان با راه اهل بیت (علیهمالسلام) متفاوت و جداست. اینان نیز برائت کاملی ندارند و ولایتشان به دلیل ضعف برائت، ناقص است. پس هرگاه از علمای عامه و روایات رسیده از طریق عامه، بیزاری جستید، معلوم میشود به این مقدمه ایمان آوردهاید. ایمان به این مقدمه، مساوی با خروج از حجاب امامت، و خروج از قسمتی از حجابهای ولایت و برائت است.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی پنجم: ثمرهی قبول مقدمهی پنجم، احساس علاقهی فراوان به حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) و بیزاری از تمام مدعیان استادی راه کمال و سعادت در این زمان است. اگر احساس کردید که تعلق خاطر ویژهای به حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) یافتهاید و آن حضرت را تنها سبب متصل بین مُلک و ملکوت و زمین و آسمان میدانید، معلوم میشود که به این مقدمه ایمان آوردهاید. از آثار دیگر ایمان به این مقدمه، بیزاری جستن از تمام مدعیان ارشاد و دستگیری در عصر حاضر است. هر گاه قطب و مرشد و شیخ و پیر و استاد اخلاق و … را گدایان کوی آن حضرت و هیچ و پوچ در مقابل نور ارشاد آن حضرت بیابید، معلوم میشود به این مقدمه ایمان آوردهاید؛ ولی تا زمانی که چشم طمع به هدایتگری دیگران و مدعیان دارید، به این مقدمه ایمان نیاوردهاید، هر چند با آن مخالف نباشید. ایمان به این مقدمه، مساوی با تکمیل عبور از حجاب امامت و خروج از قسمتی دیگر از حجابهای ولایت و برائت است.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی ششم: ثمرهی ایمان به مقدمهی ششم، عمیق شدن ولایت و برائت در جان است. زمانی میتوانید ادعا کنید به این مقدمه ایمان آوردهاید که تمام کتابها و آثار دانشمندان جهان و زندگینامهها و حالات و کرامات عرفا و صوفیه را از کتابخانهی خود بیرون ببرید و محبتشان را از قلب خود بیرون اندازید. پس تا زمانی که احتمال میدهید در لابلای افکار و سخنان صاحبنظران یا ارباب باطن مانند عرفا و صوفیه، چیزی از هدایت و پشیزی از تکامل خواهید یافت، به این مقدمه ایمان ندارید، هر چند با آن از لحاظ علمی مخالف نباشید. از سوی دیگر ایمان به این مقدمه، ایجاد شوقی سرشار از احترام، نسبت به آموزههای قرآن و روایات معتبر میکند. پس اگر در جان خود، شوق وافر نسبت به آیات و روایات مییابید، میتواند نشانهای از قبول این مقدمه و ایمان به آن باشد. ایمان به این مقدمه، مساوی با عبور از حجابهای ولایت و برائت است.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی هفتم: ثمرهی ایمان به مقدمهی هفتم، عمیق شدن دو اثری است که برای مقدمهی ششم برشمردیم. به عبارت دیگر، بعد از ایمان به کامل بودن تعالیم اسلام (قرآن و عترت) برای رسیدن به درجات عالیهی تکامل، باید شوق وافری به این دو مجموعه در وجودتان پدید آید و همچنین بیزاریتان نسبت به آموزههای بشری (تفکرات اندیشمندان جهان) کامل شود. ایمان به این مقدمه، مساوی با تکمیل خروج از حجابهای ولایت و برائت است.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی هشتم: ثمرهی عملی مقدمهی هشتم، محکم گرفتن مجموعهی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان به عنوان کاملترین مجموعهی موجود از اعتقادات و دستورهای عملی شیعه در این زمان است. زمانی میتوانید ادعا کنید به این مقدمه ایمان آوردهاید که مطالعه و همراه داشتن و هدیه دادن و وقف کردن و ترویج کردن و توصیه کردن هیچ کتابی را بر «مجموعهی قواعد نظری» و «مجموعهی قوانین عملی» مقدم ندارید. یعنی هر کتابی که مطالعه میکنید، بعد از مطالعهی دقیق و عمیق دو کتاب مذکور باشد. هر کتابی که در سفر به همراه خود بر میدارید، بعد از این باشد که دو کتاب مذکور را همراه خود برداشتهاید. هر کتابی که به کسی هدیه میدهید، بعد از این باشد که دو کتاب مذکور را به او هدیه دادهاید. هر کتابی که وقف بر جایی میکنید، بعد از این باشد که دو کتاب مذکور را وقف بر آنجا کردهاید. به هر کس توصیه به مطالعهی کتابی میکنید، بعد از توصیه به مطالعهی دو کتاب مذکور باشد و …
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی نهم: ثمرهی ایمان به مقدمهی نهم، آماده شدنِ سراسر وجود برای عمل به دستورهای حضرت حق (جلّ و علا) است. هر گاه این آمادگی را در جسم و روحتان یافتید که سر بر خط فرمان مولا نهاده و از فرار از تکلیف، بیزار شوید و نافرمانی خدای تبارک و تعالی بر شما سخت و عذابآور باشد، میتوانید ادعا کنید که به این مقدمه ایمان آوردهاید. ولی تا زمانی که تنبلی در جسم و سنگینی در روحتان در انجام فرمان الهی احساس میکنید، و دوست دارید تکلیف سبکتری داشته باشید، به این مقدمه ایمان نیاوردهاید، هر چند از لحاظ علمی با آن مخالف نباشید.
**********
ثمرهی عملی قبول مقدمهی دهم: ثمرهی ایمان آوردن به مقدمهی دهم این است که جدول محاسبه را بدون عجله، از اهم به مهم پر کرده و مراعات میکنید. همچنین کسانی که در راهند و مهمتر را مراعات میکنند ولی هنوز به مراعات مهمها نرسیدهاند را نیز منهاجی میدانید. ولی اگر هنوز هم در اعماق جانتان احتمال میدهید برخی کارهای مستحب بتواند بیش از واجب اثر داشته باشد یا ترک برخی مکروهات بتواند بیش از ترک حرامها اثر داشته باشد، به این مقدمه ایمان نیاوردهاید، بلکه فقط با آن مخالف نیستید. ثمرهی ایمان به مقدمهی یازدهم، اهتمام ویژه به عمل است. اگر در جان خود احساس سبکی نسبت به عمل میکنید و نشاط و انرژی خاصی برای مراعات قوانین، به عنوان تنها راه رسیدن به کمال و سعادت دارید، میتوانید ادعا کنید که به این مقدمه ایمان آوردهاید؛ ولی تا زمانی که مطالعه و تحقیق در مورد منهاج فردوسیان را جایگزین عمل به قوانین آن میکنید، قبول این مقدمه برای شما به حد ایمان نرسیده است، بلکه در حد اطلاعات میباشد. ثمرهی ایمان آوردن به مقدمهی دوازدهم، حسرت نخوردن به حال گمراهان و بیراهان و نرنجیدن از عدم قبول منهاج فردوسیان است. اگر در درون دل خود، قبول نکردن منهاج فردوسیان توسط اکثریت جامعهی انسانی را نشانهی بدبختی و نداشتن روزی معنوی آنان میدانید، معلوم میشود به این مقدمه ایمان آوردهاید. در این صورت نباید به حال گمراهان غصه بخورید و حاکمیت، حاکمان، تکنولوژی، فرهنگ مهاجم غرب و مانند اینها را مقصر و مؤثر بدانید. هر گاه ایمان بیاورید که ورود به منهاج فردوسیان و سیر تکامل بر اساس آن و رسیدن به قلّههای آن، نیاز به دعوت خاص و توفیق ویژهی الهی دارد، بر حال آنان که از این دعوتنامهها ندارند و اجازهی ورود به این شاهراه را نیافتهاند، غصه نخواهید خورد. همچنین اگر به این مقدمه ایمان آورده باشید، هر گاه منهاج فردوسیان را بر کسی عرضه کنید ولی او نپذیرد، نباید رنجیده خاطر شوید؛ زیرا به خوبی دریافتهاید که اصحاب منهاج فردوسیان انتخابشدگانی از بشر هستند و اکثر انسانها، امتیاز لازم برای این انتخاب شدن را نداشتهاند و ندارند. وقتی به این مقدمه ایمان بیاورید، در مقابل نپذیرفتن منهاج فردوسیان از سوی اکثر مردم، فقط سری تکان داده و میگویید: «دوست داشتم شما هم مثل من، دعوتنامه میداشتید؛ ولی دریغ و افسوس بر شما باد که فراخوان پرواز به درجات عالیه، شامل حالتان نشده است».